رونیکارونیکا، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

تیام

37 هفته، تمام!

1393/10/26 18:57
نویسنده : نگار
350 بازدید
اشتراک گذاری

ابتدای هفته 38... آغاز شمارش معکوس

از امروز شما رسما یک انسان کامل محسوب میشی!

از حالا تا هر زمان که به دنیا بیای دیگه بهت نوزاد نارس نمیگن!

و از امروز لحظات انتظار هر لحظه برام سخت تر میگذره... . تا امروز اصلا انتظار نمی کشیدم چون می دونستم انتظار لحظه هامو سخت تر می کنه. فقط سعی می کردم کارهای درست رو انجام بدم: خوب بخورم، استراحت کافی داشته باشم، پیاده روی کنم، مطالعه کنم و آرامش داشته باشم و البته خوب بخوابم. هرچند این آخری تقریباً برام غیر ممکن شده. شب ها کمر درد امونمو میبره و هر بار غلت زدن یک عذاب تموم نشدنیه. این شب ها عجیب در نیمه های شب گشنه میشم. بیدار شدن به خاطر گرسنگی و رفتن و چیزی خوردن به خودی خود باعث پریدن خواب از سرم میشه و چاره ای نیست. و به همه اینها تکرر ادرارهای شبانه رو هم باید اضافه کنم. خوابو ازم گرفتی کوچولو! ولی شاید باور نکنی... به طرز غریبی این دردها خوشایندن! باور کن شعار نمیدم! قبلاً خیلی از زبون آدم ها راجع به دردهای شیرین زندگی شنیده بودم و اصلاً و ابداً درک نمی کردم. تا اینکه تو اومدی و از نا کجا به شکم من چسبیدی... . گاهی چنان خودتو توی شکمم تکون میدی و خودتو به سطح می رسونی که احساس می کنم الان پوست شکمم پاره میشه! یکبار حتی حس کردم با مشت کوچولوت داری دیواره شکمم رو فشار میدی، طوری که با لمس کردن حتی انگشتاتو حس می کردم (نمیدونم شاید هم توهم بود!). شب ها کمرم درد می کنه و من هر بار موقع جابجا شدن تو رو به یاد میارم و میفهمم که حس نابی دارم. درد... درد... درد شیرین! حتی وقتی که از جا بلند میشم و لگنم (دقیقا در محل اتصال استخوان ران به لگن) درد می گیره و من مجبور میشم عین پیرزن ها چندین قدم رو به صورت پنگوئنی!! طی کنم تا بتدریج دردش ساکت بشه، باز هم  تو رو به یاد میارم و عشق می کنم. تو برای من یک موجود ناشناخته ای! نمی دونم کی هستی، چی هستی و یا چه شکلی هستی! نمی دونم اخلاقت چه جوریه! نمی دونم چطور هستی یا قراره چیکاره بشی... ولی دوست داشتن این موجود ناشناخته برام جالبه! دلم میخواد زودتر بیای. واقعا برای دیدنت و برای در آغوش کشیدنت بیتابم. زندگی من داره به تدریج دستخوش یک تحول بزرگ میشه و من هنوز باورش نکردم.

دیروز قرار سونوگرافی داشتم و برای دیدنت خیلی هیجان زده بودم. حیف که پدرت نبود (عسلویه است)...! دکتر بهم گفته بود تو کمی درشت هستی و من باید بیشتر پیاده روی کنم تا هم روند وزن گیری خودم و هم روند رشد تو کمی کند بشه و من بتونم زایمان راحتی داشته باشم. میدونی چند کیلو شدم؟ 81 کیلو!!!!! و این یعنی 15 کیلو وزن اضافه! باورم نمیشه! انگار این  عدد مربوط به من نیست و مربوط به کس دیگه ایه! به همین خاطر همه اش در محاسبۀ محدودۀ شکمم دچار مشکل میشم. مثلا وقتی میخوام از یک جای باریکی رد بشم حساب شکمم رو نمی کنم و گیر می کنم! یا در یک فاصلۀ ای از کابینت قرار می گیرم که همیشه در همون فاصله می ایستادم و وقتی درشو باز می کنم میخوره به شکمم!! امروز که توی سونوگرافی دیدمت دکتر گفت 3670 گرم وزن داری واین یعنی با توجه به معیارهای خودشون تو دو هفته از سنت جلوتر هستی. یعنی به جای 37 هفته ، سنت 39 هفته نشون می داد... . خانم دکتر تعجب می کرد. می گفت حتما توی محاسبۀ سن بارداریم اشتباه کردم... . ولی من و تو هر دو می دونیم که اشتباه نکردیم و تو واقعا (خدا رو شکر) درشت هستی و سرحال... . ممنونم عزیز دلم! ممنون که خوب رشد کردی. برای سالم و راحت به دنیا اومدنت به خدای مهربونی توکل می کنم که تو رو به ما هدیه داده. دکتر گفته مرتب حرکاتت رو چک کنم و اگه حس کردم حرکاتت کم شده برم بیمارستان. نمی دونی چه توهمی میزنم گاهی!!! نصفه شب گاهی خیال می کنم حرکاتت کم شده، اونوقته که بلند میشمو میرم شیرین تری چیزی که به دستم میرسه پیدا می کنم و میخورم (نسبت به مزه های  شیرین واکنش های سریع و شدید نشون میدی). اونوقت منتظر میمونم. بعد تو آروم آروم شروع به حرکت می کنی و بهم پیغام سلامتیت رو می رسونی... ممنونم!

دعا کن برامون کوچولو... دعا کن که هر دو صحیح وسلامت از این مرحله عبور کنیم. 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

لیلا
6 بهمن 93 10:34
الهی که صحیح و سالم به دنیا بیاد و هر روز بیشتر شادیتو ببینم عزیزم. برات آرزوی سلامتی دارم فدات. تو مامان خیلی خوبی هستی...
لیلا
12 بهمن 93 16:12
نگار جونم امروز که اومدم اینجا، نوشته بود نی نی تا این لحظه 9 ماه و 1 روزه تو دل مامانشه... قربون مامانش، نی نی دقیقا بعد 9 ماه به دنیا اومد و چشم مامان و باباشو به هزاران بار شادی روشن کرد... قدمش به مبارکی و شادی عزیزم... به تو و احسان خ خ تبریک میگم...
زهرا مامان محیا
20 اسفند 93 2:20
سلام عزیزم....تبریک میگم......ایشالا همیشه کنار هم خوش باشید...
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیام می باشد