رونیکارونیکا، تا این لحظه: 9 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

تیام

یک سالگی

1394/11/22 16:05
نویسنده : نگار
97 بازدید
اشتراک گذاری

دخترکم 

یکساله شدی. جشن کوچکی برات گرفتیم. و برای عکاسی به آتلیه بردیمت...

می ایستی، با کمک.

به من میگی : "ما" و کلمه "آقا" رو به شکل ها و آهنگ های مختلف بیان می کنی. قبلا "عمه" و "بابا" هم می گفتی اما الان دیگه کمتر می گی. کلمه "نه" رو به خوبی با مفهومش بلدی. یعنی هرموقع چیزی رو نخوای بلند و محکم در حالیکه سرتو به چپ و راست تکون می دی میگی "نه" یا "نه نه نه"

سر لگن میشی و جیش و گاه پی پی می کنی

چراغ و ساعت رو میشناسی و وقتی ازت میپرسیم نشونمون میدی.

عاشق ددر هستی و وقتی میگم در کو: به آیفون اشاره می کنی.

با آهنگ های شاد و کودکانه نانای می کنی.

اما خیلی کم دست دستی می کنی.

اوایل بای بای هم می کردی ولی الان نمی کنی.

حمام کردنو خیلی دوست داری و بعدش به راحتی میخوابی

خودت به تنهایی توی تخت و اتاق خودت میخوابی (از 20 روزگی به تنهایی خوابیدی) ولی گاهی اوقات که صبح خیلی زود بیدار میشی و میارمت پیش خودم کمی میخوابی و بعد برای بیدار کردن من انگشت توی چشمام می کنی خنده کلا سحرخیز هستی .البته اینم بگم که از اول عادتت دادم که شبها زود بخوابی.

تنها اشکالی که این روزها داری اینه که خیلی جیغ میزنی. میدونم احتمالا به خاطر اینه که نمیتونی حرف بزنی و منظورتو برسونی ولی عشق من فکر اعصاب ما رو هم بکن چشمک

کلا واسه دیگران دختر جدی هستی اما واسه ما همیشه می خندی و دلبری می کنی.

بازی مورد علاقه ات اینه که وقتی توی بغل من هستی بابا بیاد و بگه : "بیام بخورمت؟ الان میام میخورمت... " و  تو در حالیکه سرتو تکون میدی و حالت فرار میگیری ، از اینکار بی اندازه هیجان زده میشی و از خوشحالی جیغ می کشی و بلند قهقهه میزنی.

 

به تو میگن میوه عشق... و چه شیرینه این میوه... و چه سخته این عشق...

این چهارمین 2 هفته ایه که ازت دورم و دلتنگی امانم نمیده. ولی دیگه روزهای دلتنگی به سر میان. درخواست انتقالی دادم و موافقت  شد و دارم میام تهران. به زودی... . بودن در کنار تو و دیدن لحظه لحظه قد کشیدنت برام آرزو شده. 

ممنون که هستی دخترم و ممنونم که حس خوب مادر بودن را به من دادی. 

دوستت دارم.

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)

niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیام می باشد