رونیکارونیکا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 4 روز سن داره

تیام

جنسیتی که نمی دانم چیست

1393/6/6 18:15
نویسنده : نگار
252 بازدید
اشتراک گذاری

سلام کوچولوی مامان

امروز که این مطلب رو می نویسم هفته هفدم بارداری رو تموم کردم. به خاطر اینکه هنوز درگیر پروژه ام هستم فرصت نکردم برای تعیین جنسیتت برم و این یعنی تو هنوز برای من یک راز هستی.... . هفته آینده حتماً برای سونو خواهم رفت و وقتی از  جنسیتت مطمئن شدم حتما برات خواهم نوشت. ولی فقط خواستم یک چیزی رو بدونی...

احساسم بهم میگی تو پسری!

اگه دختر بشی شاید در آینده از خوندن این جمله ناراحت بشی. ولی یک چیزی رو بدون: این فقط حدس منه. یک حدس، با یک احساس... نه به این خاطر که فکر کنی "دلم میخواد پسر بشی"، نه حتی به این خاطر که بقیه میگن خوشگل شده ام، و نه به این خاطر که گردی شکمم تیز و قلنبه است، و نه به این خاطر که خانواده بابا احسان ترجیح میدن پسر باشی (و حتی اسم هم برات پشنهاد دادن!)، نع!! همین جا -قبل از دونستن جنسیتت- رسماً اعلام می کنم، به وجود مهربونی که تو رو به من داد قسم می خورم، "برام هیچ فرقی نداره که دختر یا پسر باشی..." باور کن اگه وسواس خرید کردن و آماده کردن اتاقت نبود شاید اصلا جز برای اطلاع از سلامتیت سونو نمی رفتم. چون واقعا مهم نیست. جنسیت تو هرچی که باشه، هرچی که هست، برام فرقی نداره. مهم اینه که تو یک تیکه از وجود من شدی. یک تیکه از تار و پودم. و با منی؛ هر لحظه....  و من بی نهایت خوشحالم. بی نهایت ذوق زده ام. و بی نهایت منتظرم.... هر روز به شکمم نگاه می کنم و تو رو تصور می کنم که اون تو مثل من منتظری؛ می چرخی؛ می رقصی؛ و شنا می کنی... . نمی دونی چقدر منتظرم. منتظر لحظه ای که تو رو در آغش بگیرم. منتظر لحظه ای که دنیا اسم "مادر" روی من میذاره. منتظر لحظه ی شنیدن گریۀ حضورت. مدام تور رو تصور می کنم که کوچک و تپل روی تخت اتاق میذارمت و نور آفتاب به دست و پات می تابه و تو ذوق می کنی و می خندی و دست و پاتو تکون میدی. چقدر می خوامت... چقدر دلتنگتم... و چقدر دوستت دارم....

پسندها (4)

نظرات (1)

مامان مبینا
6 شهریور 93 18:20
امیدوارمنی نی سالم بیاد توی بغلت به منم سر بزن
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تیام می باشد